بیایید تا بهتون بگم چه کلاهی سرم رفت:]
اقا من اومدما و تصمیم گرفتم روی پای خودم واستم و کار کنم و خرج و مخارج خودمو بدم
توی دیوار دنبال یه چیزی میگشتم که چشمم خورد به (کار تایپ در منزل)
منم خوشحال و شاد شدم که اخ جون،یه کار اسون گیر اوردم
بهشون پیام دادم که اقا منم بلدم تایپ کنم و شرایط شرکتتون چیه
که گفتند باید ۲۰تومن بریزی به حساب و فیشش رو برامون بفرستی
و به اجزای ویس ۵ساعته که توی ۴روز تایپ میکنی ۲۰۰هزارتومن
و ویس ۱۰ساعته ۳۵۰هزار تومن دستمزد میگیری!
شاید باورتون نشه اما من رفتم تو دیجی کالا و کفش پسندیدم حتی و یه براش(!)برا صورتم و داشتم فک میکردم که با بقیش چیکار کنم و درامد ماهای دیگم رو بدم واسه یه سری کتاب که از دوست میرسه:))
خب اقا ویس ۵ساعته رو فرستاد و من شروع کردم
باید کلی حرکت میذاشتم روی حروف و بسی تند بود سرعت
و اندازه ۵۰دقیقه نشستم و فقط ۲۰دقیقه ویس رو تایپ کردم با اینکه سرعت تایپم بالاس
فک کنید برا یکی که تایپ ده انگشتی میکنه فرستادم میگه پوکیدم والا خیلی سخته و نمیصرفه باید ۳روز کامل بشینی پاش
و اینجوری شد که من در اولین تجربه ی کاریم شکست خوردم و ۲۰تومنم ضرر دادم:/
ولی نکته مثبتش این بود که فهمیدم پول دراوردن سخته خیلی سخت :)
خب الان احتیاج دارم توی یه خونه نسبتا کوچیک برای خودم باشم
بعد لپ تاپ رو بزارم جلوم یه پیتزای گنده و نوشابه هم سفارش بدم
و بشینم پای گیم اف ترونز
به هیچیم فکر نکنم!
یا
بارون تند تند بزنه ومن یه همبرگر گنده دستم باشه و بخورم و توی خیابون با کمترین سرعت ممکن قدم بزنم و چترهم نداشته باشم که خیس بشم!
تردید داشتم که بنویسم یا نه!
اما بعد با خودم گفتم،بنویس که باشه و به یادت بمونه!
باید بگم فک میکردم ادم رویاهام رو پیدا کردم،درس خونده و درست حسابی و خانواده دار.
و فکر میکردم دوستم داره!
اون خودش گفته بود که دوستم داره خب...
تمام زندگیم مختل شده بود،همش باید گوشی رو چک میکرد که پیام داده یا نه!
پیام داده یا نه!
و هربار داغون تراز قبل
پیام نداده بود..
پیامایی که براش میفرستادم دیر سین میخورد،شاید گاهی یک روز کامل نبود و من نگرانش میشدم
و بعدش میگفت ببخشید امروز روز گوشی نبود اصلا و من گوشی دست نمیگیرم!
درحالی که میتونست از روز قبلش بهم بگه که هی نخوام تلگرام رو چک کنم ک هی پیامش بدم!
بهم میگفت باید یه روز قرار بزاریم ببینمت!
بهم میگفت دوست دارم و تو خیلی خوبی!
اما میدونید تهش چی شد؟
بهم پیام میداد که براش عکس از بدنم بفرستم!
و خواهش میکرد
اون منو برای خودم نمیخواست،برای سکس چت و جق زدن میخواست!
حالم بد شد وقتی فهمیدم،حالم بد شد وقتی دیدم منو دوست نداره!
و دیشب اخر شب وقتی اخرین پیامم رو سین نکرد و رفت
تمومش کردم،توی ذهنم و قلبم!
بیست دقیقه بهش فکر کردم
یه بغص گنده ته گلوم گیر کرده بود اما فقط شد یه قطره اشک!
حیف این مدت که از زندگیم زدم و بهش فکر کردم!
پس شروع میکنم زندگی رو دوباره
وضو میگیرم،نماز میخونم،خونه رو جارو میکنم،کتاب میخونم تختمو مرتب میکنم،مسواک میزنم،ورزش میکنم،صورتمو میشورم،تکالیف سپاسگزاریمو انجام میدم،ظرف میشورم و زندگی میکنم!
امروز رفته بودم دندانپزشکی و با دوست دوساله ام خدافظی کردم!
این براکتایی که موقع لبخند روی دندونام نمایان میشدن و خیلی هم دوستشون داشتم،رو امروز برداشتم !
_______
پارسال و سالای قبل این موقع ها که میرفتم بیرون مخوصا توی اتوبوس و مترو غلغله بود
از حجم عظیم دانشجوها.
صداشون کل اتوبوس رو پر میکرد
قاه قاه میخندیدن،مسخره بازی در میاوردن و یه سریشون خسته و کوفته سرشو به پنجره تکیه داده بودن و هندزفری گوششون بود!
همیشه حسرتشون رو میخوردم!
دلم میخواست مثله تک تکشون صبح کله سحر رفته بودم دانشگاه،امتحانای سخت میدادم و شب له و خسته برمیگشتم خونه!
پارسال همین حوالی سوار مترو که شدم غلغله بود،توی اتوبوس و خیابون دانشگاه غلغله تر
پراز ادم
پرازدختر و پسر
و امروز هیچ کس نبود
دانشجویی ندیدم
اتوبوسایی که پارسال این موقع جای ایستادن نداشت،امروز بیشتر صندلی هاش خالی بود!
و شاید یه مرهمی(!)بود روی قلبم!
دانشجویی نبود که حسرتش رو بخورم!
عقده ای کی بودم من؟-_-
چندروزی میشه که از یکی از شهرهای جنوبی برامون مهمون اومده
و به قصد بچه دار شدن ازمایشاتی رو انجام میدن تا به قول معروف از طریق IVFخدا یه نی نی کوچولو بزاره توی اغوششون!
چندروز پیش وقتی از دکتر اومده بودن میگفت یه چی بگمت که باورت نمیشه دختر
گفت توی نوبت که نشسته بودم یه دختر ۱۹ساله ای با مادرشوهرش اونجا بودن
و سر صحبت رو باهاشون باز کردم و چارتا کلمه حرف زدیم
میگفت دختره ۳تا دختربچه قد و نیم قد داشت و اومده بود از طریق IVF جنسیت فرزند بعدش پسر بشه!
میگفت به مادر شوهرش گفتم دختر مگه چشه خب،به این خوبی و خانمی سه تاشون رو داری و سالمم که هستن خداروشکر
گفت نه،رسم که عروسمون برامون پسر به دنیا بیاره!
و رسم بعدیشون اینه که اگه بچشون پسر نشد فکر یه زن دیگه برای دسته گلشون باشن!
هیچ وقت درک نکردم یه پسر با یه دختر چه تفاوتی دارن؟
هردوشون مگه یه هدیه از طرف خدا نیست؟!
دلم میخواد گریه کنم از این حجم از جهالت!
اینجا در اتاق منه که به حیاط میخوره!
من از اسفند ماه سال ۹۶صاحب این اتاق شدم
این در همه ی زندگی من و همه ی راز های منو میدونه،اون دیده شبایی که گریه کردم رو و دیده روزایی که خندیدم رو و حتی وقت و بی وقت هایی که تلاش کردم!
من اغلب اوقات درو باز میزارم و اجازه میدم باد پرده ی شیری رنگش رو با خودش همراه کنه!
از این قاب اسمون آبی و ابرا وستاره ها و درختای حیاط و کاج لب خیابون و سبزیشون مشخصه!
من از این قاب طلوع افتاب رو دیدم و غروب افتاب رو نظاره کردم!
شاید فقط یه مدت دیگه توی این خونه باشیم اما باید بگم این اتاق و این در برای من خیلی دوست داشتنیه!
سلام ادامه مطلب حاوی یه روزنوشت نسبتا طولانیه
اگه مایل هستید بخونید و اگه خوشتون نمیاد که هیچی دیگه:دی
وقتی شما توی تلگرام چت میکنید
یه گفتگوی مشترک بین شما و طرف مقابلتون برقرار میشه
ودر پایان چت حتی اگه دیگه حرفی باقی نمونده باشه
شما حق پاک کردن چت طرف مقابل رو نداری!
چون بخشی از چت ها مربوط به شماست و اگه دوست دارید میتونید قسمت خودتون رو حذف کنید ولی حق حذف کردن چت برای طرف مقابل رو ندارید!
[اینو فرهنگ سازی کنید!]