توی اشپزخونه نشستم و میخوام کاهوهایی ک ریختم توی اب رو تا چنددیقه دیگه ابکش کنم
از سرشب قرار بود بنویسم، ذهنم پر از حرفه ولی نمیدونم چجوری بنویسم
پراز استرسم و فک میکنم دلیلش این باشه ک نمیتونم مثه بقیه ادما راحت و بدون درد تلاش کنم
و کیفیت زندگیمو بالا ببرم
درد گردن ۳/۵ ساله
عکسم رو نشون دکتر دادم گفت چیزی ظاهرا نیس و 10 جلسه فیزیوتراپی نوشت
جلسات فیزیوتراپی تموم شد و میزان بهبودیم اونقدرا نبوده
فیزیوتراپ گفت پوسچر بدنت بهم ریخته، عضلاتت ضعیف و ظریفه، شونه راستت افتادگی داره، گردنت به سمت راست متمایل شده
و چون طولانی مدت اینجوری بودی، طول میکشه اوکی شدنت
باید بری بدنسازی و یه مربی برات برنامه درست درمون بنویسه+تمریناتی ک میگم رو روزی سه مرتبه انجام بدی
(وی قول بسیار جدی میده در انجام تمرینا اهمال کاری نورزد🫢)
مربی برام برنامه نوشته چندوقتی هست میرم باشگاه
تعطیلات عید باعث وقفه شد ولی اگه دو هفته از اسفند و دو هفته از فروردین حساب کنیم سرجمع یکماه میشه ک یک روز درمیون باشگاه میرم!
خستم، برای بهبودیم دعا کنید
________
اغلب روزا دوره عزت نفس گوش میدم
دوره برنامه ریزی میبینم و نوت برداری میکنم
باید تمرین کردن جدی و اصولی زبان رو هم باید بگنجونم توی برنامم.
_______
توی pms هستم و این حال بد و غر زدن و نگران بودن و استرس مربوط بهش میشه تا حدودی
احتمالا نوبت روانپزشک بگیرم برای چهارشنبه و ببینم وضعیت روح و روانم چجوریه
_________
و مهم تر از همه پول میخوام
هیچ مهارتی ندارم درحال حاضر و شرایط کلاس رفتن رو حتی ندارم
به فکرم رسیده بود خوبه ریاضی علوم دبستانیا رو بخونم و کلاس خصوصی بگیرم با قیمت پایین تر.
_________
دارم فک میکنم خوبه برای ناهار فردا از این ماکارونی های شکلی درست کنم!
_________
بازم به خودم میگم
هیچ اتفاقی بی دلیل نیست
پ. ن: یادم افتاد باید در مورد یه موضوعی که با ارمان حرف میزدیم اینجا بنویسم.