خردادماه سال۹۸بود!
همین حدودوحوالی که تلگرامت دلیت اکانت شد،اینستاتو پاک کردی و گوشیت خاموش شد!
اکثر دوستات تو هاله(!)ای از ابهام بودن که ریحان کجاست؟چرا یه دفعه و بی خبر رفت؟!
ریحان،من زنگت زدم،بارها و بارها زنگت زدم اما فقط صدای دلخراشی میگفت شماره ی مشترک مورد نظر خاموش میباشد!
وقتی یکی از دوستات اومد دایرکت و ازم پرسید که سراغتو دارم،فهمیدم که یه چیزی شده جدا!
نگرانت بودم و دستم به هیچ جایی بند نبود.
گذشت و بعداز یکی دوماه حوالی عصر بود که گوشیم زنگ خورد!
خودت بودی ریحان!
اما اون ریحان شاد و خوش خنده نبود،یه ریحانی بود با صدای گرفته و ناراحت!
که میگفت داداشش وقتی گوشیش رو چک کرده و دیده با یه پسری در ارتباطه و رل زده،گوشیو ازت گرفته و ابروتو پیش تمام اعضای خانوادت برده!
گفتی خیلی اذیت شدی و گریه کردی!
گفتی هیچ وقت داداشت رو نمیبخشی،گفتی اون میتونست بشینه یه گوشه و باهات حرف بزنه و به زبون برادری نصیحتت کنه و این حجم از خشونت نیاز نبوده!
گفتی دارن مجبورم میکنن ازدواج کنم با کسی که دوستش ندارم!
و عجله داشتی چون میگفتی یواشکی گوشی مامانت رو برداشتی و زنگ زدی و همین لحظه هاست که سربرسه!
و اخرین حرفت این بود که نگرانت نباشم:)
اما ریحان تو نزدیکه به ۱۰/۱۱ماهه نیستی و دلم برات لک زده!
نمیدونم چی شد سرنوشتت،یا حتی حالت خوبه یا نه؟!
وقتی به یکی از دوستات پیام دادم میگفت ریحان داره ازدواج میکنه!
ریحان...
کاش میتونستم بیام شهرتون و تک تک محله هارو بگردم تا پیدات کنم:)
دلم برات تنگ شده عزیزم!