سلام!
امیدوارم که حالتون خوب باشه و لبخند روی لباتون جا خوش کرده باشه
حقیقتا من تصمیم دارم یه چالش ۳۰روزه رو انجام بدم.
تحت عنوان[سپاسگزاری از خدابابت نعمت هایی که بهم داده]
اول باید یه دفتر یا دفترچه کوچیک یا حتی یه ورقه کاغذ بردارید و صبح ها بعد از اینکه از خواب بیدار شدید خدا رو به خاطر ۱۰تا از نعمت هایی که بهتون داده شکر کنید!
به این صورت که:
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که یه خونه ای دارم و یه سقفی بالاسرمه!
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که یه خواهر خوب دارم.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که موبایل دارم.
و...
شما اگه بخوایید نعمت هایی که خدا بهتون داده رو بشمرید از دستتون درمیره چون این نعمت ها بینهایت فراوون هستند و فقط باید بهشون توجه کنید تا اونارو لمس کنید!
۱_یادتون نره که عبارت[سپاسگزارم]رو حتما ۳مرتبه تکرار کنید!
۲_و اینکه حتما بایدتمام سپاسگزاری ها به صورت کتبی باشه!
مطمئن باشید که نتیجه میده و زندگیتون عوض میشه و معجزه ها یکی یکی خودشون رو نشون میدن!
این رو به خاطر بسپرید که:
شکر نعمت نعمتت افزون کند،کفر نعمت از کفت بیرون کند.
اگه موافق چالش هستید که از فردا صبح شروع کنید،حتما واسم کامنت بزارید!
بالاخره کتاب [چشم هایش]از بزرگ علوی رو خوندم!
میتونم بگم کشش داستان زیاد بود،به قدری که ذهنت رو درگیر ادامه ی ماجرا میکرد و از نظرمن نمیشد به این راحتی کتاب رو زمین گذاشت!
و مناسب هر سنی فک نکنم باشه،قبل از من گلی چندصفحه ایش رو خونده بود و میگفت حوصله سر بره!
شاید اوایل کتاب چندان اشنا و گرم نباشه قلم نویسنده اما کم کم جذاب بودن داستان خودی نشون میده.
اخر کتاب غم انگیز تموم شد!
اما میتونم بگم این اثر رو دوست داشتم.
هیچ وقت در زندگی نفهمیدم که چه می خواهم. همیشه قوای متضادی مرا از یک سو به سوی دیگر کشانده و من نتوانسته ام دل و جان فدای یک طرف بکنم و طرف دیگر را از خود برانم. بدبختی من در همین است
#بزرگ_علوی
تنها دلخوشی این روزام باغ عمو یکی مونده به اخریه.
بعضی روزا میریم اونجا.
من خورشید رو میبینم بدون اینکه ساختمونای بلند مانعش بشن
من اسمون ابی رو با تمام پهناش میبینم و حالم خوب میشه!
اونجا قدم میزنم و شکوفه های سفید و صورتی گیلاسو بو میکنم.
اونجا صدای بوق و گاز دادن ماشینا نمیاد.
اونجا فقط صدای نسیمه که لابه لای درختایی که پراز شکوفه هستن میپیچه و صدای پرنده ها و اگه اتیشی باشه صدای جرقه های اتیش.
اونجا چایی اتیشی هست!
من لیوان چاییمو دستم میگیرم و نامجو گوش میدم یا حتی دکلمه های استاد شکیبایی!
تمام دلخوشی این روزام همینه!
+البته نگم که روزی دوبارهم دورواطراف بوته های گلای صدپر حیاطمون میرم که ببینم گل داده یا هنوز وقتش نشده!
غمناک اما شیرین
شاید یه روزی کتابش رو هم بخونم،
اما من جو رو خیلی دوست داشتم!
خیلی قوی بود!
فیلم Groundhog Day یا روز موشخرما، داستان یه خبرنگاره که برای تهیهی یه گزارش به یه شهر دورافتاده میره که از همون اول ازش بیزاره.
سروته کار رو هم میآره و فرداش میخواد برگرده به شهرش که متوجه میشه صبح، دوباره توی دیروز بیدار شده. روز بعد و روز بعدش و روزهای دِگر هم! گیر افتاده توی روز اول. هر روز همون اتفاقها. همون گزارش. همون حرفها.
اول فکر میکنه شوخیه. بعد شوکه میشه. بعد وحشت میکنه. بعد سوگواری میکنه. حتی خودش رو میکشه. اما هربار دوباره توی همون روز بیدار میشه. رد میده. بیخیال میشه.
کمکم میپذیره که دیگه باید تا ابد توی همون روز و همون شهر زندگی کنه. شروع میکنه به دیدن. یادگرفتن. دوست پیداکردن. کمککردن. با تمام شهر رفیق میشه. اسم همه رو بلده. هنر جدید یاد میگیره، زبان جدید یاد میگیره، پیانوزدن یاد میگیره. همهش توی یه روز. هر روز.
وقتی بالاخره یاد میگیره یکبار از تمام اون ۲۴ ساعت درست استفاده کنه فردا میآد. فردایی که توش باسوادتر، قویتر و قدردانتر از دیروز بیدار میشه.
+اول فیلم یه مقدار کسل کنندس ولی جذاب میشه کم کم🌿
سال نو مبارک باشه!
امیدوارم که امسال یه سال خوب و پربرکتی باشه
لبخند همیشه روی لباتون باشه
دلتون خیلی سبز باشه