سلام ادامه مطلب حاوی یه روزنوشت نسبتا طولانیه
اگه مایل هستید بخونید و اگه خوشتون نمیاد که هیچی دیگه:دی
سلام ادامه مطلب حاوی یه روزنوشت نسبتا طولانیه
اگه مایل هستید بخونید و اگه خوشتون نمیاد که هیچی دیگه:دی
وقتی شما توی تلگرام چت میکنید
یه گفتگوی مشترک بین شما و طرف مقابلتون برقرار میشه
ودر پایان چت حتی اگه دیگه حرفی باقی نمونده باشه
شما حق پاک کردن چت طرف مقابل رو نداری!
چون بخشی از چت ها مربوط به شماست و اگه دوست دارید میتونید قسمت خودتون رو حذف کنید ولی حق حذف کردن چت برای طرف مقابل رو ندارید!
[اینو فرهنگ سازی کنید!]
امروز برای اولین بار قرمه سبزی پختم
اگه از بی نمکیش بگذریم باید بگم خیلی خوب وجا افتاده بود
از ساعت ۷/۵صبح گذاشتم که بپزه و اینکه مامانم سرکار بود و کسی نبود که ایراد بگیره:دی
ولی خب خستگی داشت
و بینش هم کتاب خوندم هم پادکست بی پلاس گوش دادم!
گلی هم ساعت ۸ صبح اومد و باهم صبحونه خوردیم،بعدش اون گرفت خوابید!
تو یوتیوب هم یه چرخی زدیم و خاطرات گذشته رو زنده کردیم
همون روزا که به اخرین درجه تباهی رسیده بودیم و موزیک ویدیو اهای بی وفای افشین رو هزار بار میدیدیم:/
همین دیگه،صرفا برای ثبت شدن بود:)
خیلی زیاد با الف حرف نمیزنم اما اون چندوقت یکباری هم که احوالش رو میپرسم بهم میگه چرا خونه مامان بزرگ نمیری؟
اون تنهاست،حوصلش سر میره!
و هر دفعه میگم به خاطر خودشون نمیرم اونجا،اگه ناقل باشم برای خودشون ضرر داره و..
با اینکه الف میگه بهانه میتراشی بازم چیزی نمیگم!
تا یکشنبه بعداز ظهر که تصمیم گرفتم چندروزی برم اونجا
کارامو کردم و پیاده رفتم خونشون،دایی و زن و بچش اونجا بودن،تو حیاط نشستیم و یکم حرف زدیم و شام خوردیم!
و من تا امروز صبح اونجا موندم!
حقیقتش دلم خیلی گرفت و با خودم گفتم کاش نمیرفتم اونجا
مامان بزرگم به طرز بدی باهام برخورد کرد،جوری که انگار من مزاحمم
من صبور تر از همیشه بودم،قهر نکردم،گریم نگرفت،اما خب حق بدید که ناراحت بشم
شاید ناهار و شام و...درست میکرد،میوه میاورد امابا رفتارش تلافی میکرد
انگار من سربارشون باشم!
دائم ایراد میگرفت،با من لج میکردو سرم داد میزد!
و الان هم که خالم زنگ زد و با عصبانیت هزار ایراد از من گرفت که تو خجالت نمیکشی صبحانه خوردی و ظرفاشو نشستی؟!
و.....
و من گفتم به خدا صبح ساعت ۸ اونقد عجله داشتم و دیرم شده بود که فقط پتو و رختخوابم رو جمع کردم و کارامو کردم و رفتم،اصلا طرف اشپزخونه نرفتم،از گلی و مامانش بپرس که منو دیدن!
گاهی پشیمون میشم از اینکه خوب باشم و خوب بمونم
اگه قرارباشه از 1تا10به این فیلم امتیاز بدم قطعا نمره کامل رو به خودش اختصاص میده!
فیلمی قشنگ،مفهمومی و پراز حرف!
من به شخصه قلبم درد گرفت از این رفتار خشونت بار با افراد رنگین پوست
تنها توی امریکا این رفتار وجود نداره و ما توی کشورمون توی شهرمون و توی محلمون این رفتار زشت رو میبینیم
منتهی ما رنگین پوست نداریم ما افرادی رو داریم که از کشور افغانستان مهاجرت کردند!
باهاشون بدرفتاری میکنیم،دلشون رو میشکنیم ،و اذیتشون میکنیم
و اسم خودمون رو هم میزاریم انسان!
ما جای غصه خوردن برای رنگین پوستای امریکا اگه طرز رفتارمون رو با مهاجران کشور افغانستان عوض کنیم حتما دنیا جای قشنگ تری میشه!
خیلی سال پیش یه فیلمی دیدم در رابطه با اذیت شدن یه کارگره افغانستانی و در حالی که بقیه قاه قاه میخندیدند من قلبم درد گرفت!
و حتی چندماه پیش وقتی رفتیم برای برادرم یه تیشرت بخریم فروشنده رفتار زشتی رو با یه خریدار افغانستانی انجام داد.
ما همه یک نوع هستیم،ما همه انسان هستیم،چی میشه اگه رفتارمون باهم خوب باشه؟!
درسته که اکثر اوقات آب نداریم و صابخونه الکترو درمیاره!
درسته هزاران جور اذیتمون میکنند!
درسته هربار که اب نیست دستمو بشورم یا دوش بگیرم یا حتی یه قطره اب نیست که چایی دم کنم
گریه میکنم،بدوبیراه میگم بهشون فوش میدم و دلم میشکنه!
اما امشب تصمیم گرفتم اگه از دستشون عصبانی شدم،اگه اذیتمون کردن به جای فوش دادن بهشون بگم:
[خدایا میدونم که حواست بهمون هست،لطفا کمک کن که ماهم صابخونه بشیم]
اینجوری قلبم اروم تر میشه
اینجوری وجودم سیاه نمیشه و پراز نفرت نمیشه
الانم باید ببخشم و اشکامو پاک کنم و برم چایی و کیکم رو بخورم و چهار اثر فلورانس بخونم.