گاهی پشیمون میشم از اینکه خوب باشم و خوب بمونم!

خیلی زیاد با الف حرف نمیزنم اما اون چندوقت یکباری هم که احوالش رو میپرسم بهم میگه چرا خونه مامان بزرگ نمیری؟

اون تنهاست،حوصلش سر میره!

و هر دفعه میگم به خاطر خودشون نمیرم اونجا،اگه ناقل باشم برای خودشون ضرر داره و..

با اینکه الف میگه بهانه میتراشی بازم چیزی نمیگم!

تا یکشنبه بعداز ظهر که تصمیم گرفتم چندروزی برم اونجا 

کارامو کردم و پیاده رفتم خونشون،دایی و زن و بچش اونجا بودن،تو حیاط نشستیم و یکم حرف زدیم و شام خوردیم!

و من تا امروز صبح اونجا موندم!

حقیقتش دلم خیلی گرفت و با خودم گفتم کاش نمیرفتم اونجا

مامان بزرگم به طرز بدی باهام برخورد کرد،جوری که انگار من مزاحمم

من صبور تر از همیشه بودم،قهر نکردم،گریم نگرفت،اما خب حق بدید که ناراحت بشم

شاید ناهار و شام و...درست میکرد،میوه میاورد امابا رفتارش تلافی میکرد

انگار من سربارشون باشم!

دائم ایراد میگرفت،با من لج میکردو سرم داد میزد!

و الان هم که خالم زنگ زد و با عصبانیت هزار ایراد از من گرفت که تو خجالت نمیکشی صبحانه خوردی و ظرفاشو نشستی؟!

​​​​​و.....

و من گفتم به خدا صبح ساعت ۸ اونقد عجله داشتم و دیرم شده بود که فقط پتو و رختخوابم رو جمع کردم و کارامو کردم و رفتم،اصلا طرف اشپزخونه نرفتم،از گلی و مامانش بپرس که منو دیدن!

 

گاهی پشیمون میشم از اینکه خوب باشم و خوب بمونم

 

 

 

۰ ۱۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
No matter how you feel
Get up
dress up
show up
and
never give up
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان