I can do without him

تردید داشتم که بنویسم یا نه!

اما بعد با خودم گفتم،بنویس که باشه و به یادت بمونه!

باید بگم فک میکردم ادم رویاهام رو پیدا کردم،درس خونده و درست حسابی و خانواده دار.

و فکر میکردم دوستم داره!

اون خودش گفته بود که دوستم داره خب...

تمام زندگیم مختل شده بود،همش باید گوشی رو چک میکرد که پیام داده یا نه!

پیام داده یا نه!

و هربار داغون تراز قبل

پیام نداده بود..

پیامایی که براش میفرستادم دیر سین میخورد،شاید گاهی یک روز کامل نبود و من نگرانش میشدم

و بعدش میگفت ببخشید امروز روز گوشی نبود اصلا و من گوشی دست نمیگیرم!

درحالی که میتونست از روز قبلش بهم بگه که هی نخوام تلگرام رو چک کنم ک هی پیامش بدم!

بهم میگفت باید یه روز قرار بزاریم ببینمت!

بهم میگفت دوست دارم و تو خیلی خوبی!

اما میدونید تهش چی شد؟

بهم پیام میداد که براش عکس از بدنم بفرستم!

و خواهش میکرد

اون منو برای خودم نمیخواست،برای سکس چت و جق زدن میخواست!

حالم بد شد وقتی فهمیدم،حالم بد شد وقتی دیدم منو دوست نداره!

و دیشب اخر شب وقتی اخرین پیامم رو سین نکرد و رفت

تمومش کردم،توی ذهنم و قلبم!

بیست دقیقه بهش فکر کردم

یه بغص گنده ته گلوم گیر کرده بود اما فقط شد یه قطره اشک!

حیف این مدت که از زندگیم زدم و بهش فکر کردم!

پس شروع میکنم زندگی رو دوباره

وضو میگیرم،نماز میخونم،خونه رو جارو میکنم،کتاب میخونم تختمو مرتب میکنم،مسواک میزنم،ورزش میکنم،صورتمو میشورم،تکالیف سپاسگزاریمو انجام میدم،ظرف میشورم و زندگی میکنم!

 

 

 

۰ ۱۳

کی میشه دوسال دیگه بشه؟!

۰ ۱۱

امروز دوازدهمین روزمهرماه بود!

امروز رفته بودم دندانپزشکی و با دوست دوساله ام خدافظی کردم!

این براکتایی که موقع لبخند روی دندونام نمایان میشدن و خیلی هم دوستشون داشتم،رو امروز برداشتم !

_______

پارسال و سالای قبل این موقع ها که میرفتم بیرون مخوصا توی اتوبوس و مترو غلغله بود

از حجم عظیم دانشجوها.

صداشون کل اتوبوس رو پر میکرد 

قاه قاه میخندیدن،مسخره بازی در میاوردن و یه سریشون خسته و کوفته سرشو به پنجره تکیه داده بودن و هندزفری گوششون بود!

همیشه حسرتشون رو میخوردم!

دلم میخواست مثله تک تکشون صبح کله سحر رفته بودم دانشگاه،امتحانای سخت میدادم و شب له و خسته برمیگشتم خونه!

پارسال همین حوالی سوار مترو که شدم غلغله بود،توی اتوبوس و خیابون دانشگاه غلغله تر

پراز ادم 

پرازدختر و پسر 

و امروز هیچ کس نبود

دانشجویی ندیدم

اتوبوسایی که پارسال این موقع جای ایستادن نداشت،امروز بیشتر صندلی هاش خالی بود!

و شاید یه مرهمی(!)بود روی قلبم!

دانشجویی نبود که حسرتش رو بخورم!

عقده ای کی بودم من؟-_-

 

۰ ۱۴

دلم میخواد گریه کنم از این حجم از جهالت...

چندروزی میشه که از یکی از شهرهای جنوبی برامون مهمون اومده

و به قصد بچه دار شدن ازمایشاتی رو انجام میدن تا به قول معروف از طریق IVFخدا یه نی نی کوچولو بزاره توی اغوششون!

چندروز پیش وقتی از دکتر اومده بودن میگفت یه چی بگمت که باورت نمیشه دختر

گفت توی نوبت که نشسته بودم یه دختر ۱۹ساله ای با مادرشوهرش اونجا بودن

و سر صحبت رو باهاشون باز کردم و چارتا کلمه حرف زدیم 

میگفت دختره ۳تا دختربچه قد و نیم قد داشت و اومده بود از طریق IVF جنسیت فرزند بعدش پسر بشه! 

میگفت به مادر شوهرش گفتم دختر مگه چشه خب،به این خوبی و خانمی سه تاشون رو داری و سالمم که هستن خداروشکر

گفت نه،رسم که عروسمون برامون پسر به دنیا بیاره!

و رسم بعدیشون اینه که اگه بچشون پسر نشد فکر یه زن دیگه برای دسته گلشون باشن!

هیچ وقت درک نکردم یه پسر با یه دختر چه تفاوتی دارن؟

هردوشون مگه یه هدیه از طرف خدا نیست؟!

 

دلم میخواد گریه کنم از این حجم از جهالت!

 

۱۵ ۱۶

قاب دلخواه خانه ی من!

 

اینجا در اتاق منه که به حیاط میخوره!

من از اسفند ماه سال ۹۶صاحب این اتاق شدم

این در همه ی زندگی من و همه ی راز های منو میدونه،اون دیده شبایی که گریه کردم رو و دیده روزایی که خندیدم رو و حتی وقت و بی وقت هایی که تلاش کردم!

من اغلب اوقات درو باز میزارم و اجازه میدم باد پرده ی شیری رنگش رو با خودش همراه کنه!

از این قاب اسمون آبی و ابرا وستاره ها و درختای حیاط و کاج لب خیابون و سبزیشون مشخصه!

من از این قاب طلوع افتاب رو دیدم و غروب افتاب رو نظاره کردم!

شاید فقط یه مدت دیگه توی این خونه باشیم اما باید بگم این اتاق و این در  برای من خیلی دوست داشتنیه!

۰ ۱۵
No matter how you feel
Get up
dress up
show up
and
never give up
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان