به جرئت میتونم بگم یکی از بهترین و خاطره ساز ترین روزای عمرم مخصوصا توی این دوران پرفشار و استرس کنکور اون پنجشنبه صبح هایی است که با (g)و(s)کلاس زبان میرم.
حتی صبح ساعت 6:15بلند شدنش را هم دوست دارم.
من و (g)تمام راه بدون هیچ دغدغه و استرسی بیخیال تمام غصه هایمان میشویم و درراه انقدر میخندیم و فیلم میگیریم و عکس می اندازیم که دهن (s)را سرویس میکنیم.
مثلا امروز صبح ما زودتر از(s)رسیدیم و به همان فروشگاه لاکچری طور رفتیم و دوتا چیپس پیتزایی و ماست و ریحون خریدیم .
تا دم کلاس قدم زدیم و خندیدیم ودر سوز ملایم صبحگاهی کمی هم لرزیدیم و دست هایمان را در جیب پالتوهایمان فرو کردیم و دم ساختمان وقتی منتظر رسیدن(s)بودیم چیپس ماست و ریحان را نوش جان نمودیم
ان هم ساعت8صبح:/
و ان یکی را برگشتنه با خنده و مسخره بازی با(s)خوردیم..
میدانید اصلا بالاشهر رفتن حال و هوای دیگری دارد
خودمانیم اما انگار هوایش لاکچری تر است و حتی ساختمان های بزرگش جذاب است و انگار همه چیز قشنگ تر است و بیشتر تر به دل مینشیند.
ماالان در یک پارک خیلی جذاب بالاشهر نشسته ایم و (g)که به دستور من دوتا لیوان شیشه ای اورده و من هم سه تا نسکافه ..
ما نشستیم و نسکافه هارو داخل ابجوش ریختیم و متوجه شدیم قاشق برای هم زدن نداریم در نتیجه من عین احمق ها اب کرمی رنگی که فقط بوی نسکافه میداد نوش جان کردم و (g)احمق تر از من به ماژیک هایلایت داخل جامدادی اش روی اورد و باان نسکافه ی گرم را هم زد و میل نمود😑
الان هوا خیلی خوب است
بوی بهار میدهد..
و یک نسیم خنک درحال وزدیدن است.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم بابت خوشبختی امروز ما.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم بابت حال خوب الانمان.
خیلی ممنونم اقای خدا❤🌱
امضا:دخترک مخ تعطیل شده ب همراه (g)یه خیلی ردداده😥😮
پ.ن:ما حس خوبمان را بادیگران شریک شدیم.
یک نسکافه باقی مانده را در لیوان یک بار مصرف و قاشقی که خریدیم حل کردیم و با یک عالم انرژی به مرد زحمتکش پاکبان تقدیم نمودیم 😊