اول درمورد پروتکل های پنج گانشون بگم🤤
وقتی میرفتیم داخل فقط با یه دستگاه بازرسی بدنی انجام میدادن و این صف بسی شلوغ بود و همه تنگ هم چسبیده بودن!
صندلی ها مثه پارسال چیده شده بود!
و از اینا که اخبار نشون میده دم در تب میگیرن و دست ضدعفونی میکنن و اینا خبری نبود!
___________
خب رفتم داخلحوزه و چشم میچرخوندم یه اشنا ببینم ولی فایده نداشت،همه با ماسک بودن تشخیص دادنشون سخت بود😅
نصف ورزشگاه نظام قدیم و نصف اون طرف نظام جدید بودن!
وقتی نشستم صندلی بغلیمو نگاه کردم دیدم عه این غزله!
دیگه یه چهل دقیقه رو فک کنم زر زدیم
از همکلاسی که همسطح ما بود و همون سال اول پزشکی قبول شد و شوهرش مهندسه و چندوقت دیگه عروسیشه و بالاشهر خونه گرفتن و پولدارن🤣
تا اون که باهوش بودو فیزیوتراپی تهران اورد و معدل دانشگاهش ۱۹/۵۰میشه و خیلی استاداش روش حساب میکنن!
یا اون رفیقی که سال اول کنکور عروسی داییش نرفت و عید همون سال به تموم عمو هاش زنگ زد که من کنکور دارم خونمون نیایید و رتبش شد ۲۰۰
و اخر به خودمون رسیدیم و گفتیم گه تواین زندگی!
غزل گفت هیچی نخونده و از پاسخنامش کاملا مشخص بود!
میگفت پارسال ۳ماه خوندم واز ۳۰هزار اومدم ۸۰۰۰
ولی اصل حرفش مثه من بود!
____
(اینا برای بعد کنکور تو حیاط دانشگاهه😶)
میگفت برم دانشگاه میدونم ده سال دیگه وقتی پشت سرمو نگاه میکنم فقط حسرته
گفت در یه صورت میتونم برم دانشگاه که تمام تلاشم رو کرده باشم و وقتی نتایج بیاد بگم اره من خوندم خیلیم خوب خوندم ولی نشد!
میگفت حیله هایی داره برا موندن مجدد!
میگفت دلم میسوزه وقتی نوه عمه بابام رو میبینم گه گوه تو مغزش نبود و هر حرف معمولی رو دوبار باید براش تکرار میکردی تا بفهمه اون وقت الان پزشکی بخونه و من نه!
میگفت من ۴ساله که دارم حرف مردم رو میشنوم،هزار سرکوفت و تیکه،ولی برام مهم نیست
من خودم فقط برای زندگیم تصمیم اخرو میگیرم!
حرفاش کاملا منطقی بود:)