شنبه ۲۷ بهمن ۹۷
امروز صبح اونقدر گریه کردم و زار زدم کنار مامانم که حتی الانم چشمام درد میکنه..
حتی مامانمم به حال من گریه میکرد...
خسته شده بودم از همه چیز و یه دعوای کوچیک با مامانم بهانشو جور کرد
فقط زار میزدم بغلش...
شرایط بدی دارم،سختمه خیلی سخت...
تاامروز هرچقدرکه تحمل کرده بودم بس بود و دیگه توان نداشتم
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر مادرم.
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر اینکه هوامو داری.
پ.ن1:موهامو چیدم پسرونه ی پسرونه😀
پ.ن2:عنوان از پروین اعتصامی.