نامه های کج و کوله (3)

و منی ک غرق شده ام....
۱

نامه های کج و کوله (2)

 نمیدونم چی بنویسم چی ننویسم 

من همینجوریم ک میگم

"i lost in my own thoughts"

🎈

۲

از عمق جانم...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

نامه های کج و کوله (1)

بعضی وقتا به یه کسایی فکر میکنم ک حتی 

1%هم امکان نداره که از فکرشون رد بشم

 

به حدی ابریزش بینی دارم که میتونم یه زمینو باهاش ابیاری کنم

#حال بهم زن😷

 

پ.ن1:جدیدا خیلی فعال شدم😄

پ.ن2:ابجوش با ابلیمو بخورید برای سرما خوردگی عالیه🐣

گوش بدید 🎧


 

۴ ۲

و حتی حوصله ای نمانده...

روزنوشت نسبتا پررنگ...

۳ ۱

وقتی من اعصاب ندارد

نیمه صحبت های اضافی...
۱

راه نجات...

شرح احوال..

۳

وقتی یک ادم ترسو باشی..


من شاید بیشتراز هرچیز دیگری خسته ام 

بی حوصلم 

حتی حوصله ی غذا خوردن را هم ندارم 

شبیه یک دیوانه شده ام ک نمیداند چه کار کند

من ترسوام از انجاییکه جرئت ندارم حرف دلم را به دیگران بگویم 

ار قضاوتشان میترسم 

از اینده میترسم 

من اگر جرئت داشتم جلوی بقیه محکم می ایستادم و از باورها و عقایدم دفاع میکردم

بدم می اید از اینکه ناراحتی های من را ب چیز های دیگری نسبت میدهند 

بدم میاد از تمام دلسوزی هایشان در ان زمان ها

ان هاهیچ وقت نفهمیدند من چه گفتم

نفهمیدند دردم چه بود

من تمام پی ام هایی را ک انشب ب اقای (س)داده بود را یواشکی خواندم

میدانم این کارم درست نبوده اما از ته دل ناراحت شدم 

از حرف هایی ک درمورد من زده شده بود 

یادم می اید حتی فردای ان روز ک ساعتی کنار اقای(س)بودم نمیتوانستم شبیه قبل ترها بخندم و ادای ادم های قوی را دربیاورم 

ان روز تماما بغض داشتم و فقط شبیه یک ربات ب حرف هایش گوش میدادم و سرم را بالاو پایین میکردم

و اما دقیق تر یادم است ک اقای(س)طاقت نیاورد و از من پرسید چرا امروز با دیگر روزها متفاوت شده ای؟مشکلی پیش امده؟

دلم میخواست ان وقت داد بزنم و تمام موهایش را بکشم و بگویم مرا زود قضاوت کردی 

خواستم بگویم از دست حرف های تو 

اما..

اما بازهم سکوت کردم و گفتم نه چیزی نشده 

من خوب هستم 

و به لبخند نیمه جانی اکتفا کردم

ان روز باخودم قرار گذاشتم جواب قضاوت های بیجای ان دورا بدهم اما موفق نشدم 

چون تلاشی نکردم قطعا من هم اگر باتمام وجود میجنگیدم جواب ان دوراتاکنون داده بودم

من دارم ب اقای(س)فکر میکنم درحالی ک شاید اوحتی مرا یادش نیاید

حتی نمیداند من چگونه بودم و چه چهره ای داشتم 

من شبیه یک روح سرگردان شده ام 

ترسوی ترسو

تمام 


۵

فاقد عنوان 3

مهم تر از هرچیز برای من اشکای مامانمه
جزاون هیچی واسم اهمیت نداره 
#مامان
۶

موی کوتاه:/

بیشتراز هرچیزی دلم میخواد موهامو کوتاه کنم 💇😕
حوصلشو ندارم اصلا😐
تودستوپامه اصن:///
ولی خب میترسم پشیمون بشم 
هم اینکه مامانم نمیزاره
هم اینکه بعید میدونم ارایشگر مورد نظر کوتاه کنه چون عقیده داره دختر خوب نیس موهاش کوتاه باشه😷
هم اینکه ممکنه خالم عروس بشه 👰
۳ ۴
No matter how you feel
Get up
dress up
show up
and
never give up
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان