به گاهواره مادر، به کودکی بس خفت سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان

امروز صبح اونقدر گریه کردم و زار زدم کنار مامانم که حتی الانم چشمام درد میکنه..

حتی مامانمم به حال من گریه میکرد...

خسته شده بودم از همه چیز و یه دعوای کوچیک با مامانم بهانشو جور کرد 

فقط زار میزدم بغلش...

شرایط بدی دارم،سختمه خیلی سخت...

تاامروز هرچقدرکه تحمل کرده بودم بس بود و دیگه توان نداشتم 

خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر مادرم.

خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم به خاطر اینکه هوامو داری.

پ.ن1:موهامو چیدم پسرونه ی پسرونه😀

پ.ن2:عنوان از پروین اعتصامی.

۱ ۰
آرام :)
۲۸ بهمن ۲۰:۰۵
منم پیتزا 😅

پاسخ :

جات خالی ارام جان : ))
خوشمزه بود: ))
بااینکه منم فقط 2تاتیکشو خوردم 😊
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
No matter how you feel
Get up
dress up
show up
and
never give up
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان