میبینه که نوشتم،میخونه که نوشتم....

امشب وقتی داشتم تمرینای سپاسگزاریمو انجام میدادم

رسیدم به پنجمین ارزویی که باید مینوشتمش و از خدا بابتش سپاسگزاری میکردم!

یه جرقه ای زد تو ذهنم که فلان ارزو رو بنویسم

یکم با خودم فکر کردم،و گفتم دیوونه ای دختر اون خیلی دور و درازه.

مگه قراره چه اتفاقی بیفته که اینقد خجسته دلی!

بعد پشیمون شدم.

اما هنوز ته دلم میخواستم بنویسمش:)

پس نوشتمش و به این فکر کردم که من خدایی دارم که خیلی بزرگتراز این حرفاس.

میبینه که نوشتم،میخونه که نوشتم و حواسش هست که #انجام_بشه!

 

۰ ۲۴
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
No matter how you feel
Get up
dress up
show up
and
never give up
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان